زندگی در خارج: چگونه این رویا را محقق کنیم؟ ، قسمت اول
به گزارش وبلاگ شماره 3443، این مقاله در سه بخش تهیه شده است که با خواندن آن با افرادی آشنا می شوید که برای تحقق رویای خود دست از همه داشته هایشان کشیدند و زندگی روزمره خود را با هدف دست یافتن به رویاهایشان ترک کردند. بسیاری از آنها اعتقاد دارند، کار راحتی نبود و سختی های زیادی تحمل کردند، ولی در نهایت از نتیجه و حس رضایت زندگی در رویای خود شادمان هستند. از سخنان این افراد می توان دریافت تنها راه دست یافتن به آرزوها دل کندن از داشته ها و دل را به دریا زدن است.
از کار برای ان.اچ.اس تا ماجراجویی دنیای
اما رابیسون 35 ساله، راهنمای تورهای ماجراجویانه
من یک فیزیولوژیست قلبی در بیمارستان سنت توماس در لندن بودم و مدت 7 سال برای افزایش کیفیت خدمات ان.اچ.اس (NHS خدمات بهداشت ملی انگلستان) به کار، مطالعه و تلاش بی وقفه مشغول بودم. این شغل برای من باارزش و خشنودکننده بود و همکاران بسیار خوبی داشتم؛ اما همواره خسته و بی قرار بودم. یک سفر ماجراجویانه چهار هفته ای به آفریقا همراه دراگومان، متخصص ماجراجویی زمینی، این ایده را در فکر من ایجاد کرد که می توانم کارهای دیگری هم در زندگی خود انجام دهم.
این سفر، طولانی ترین زمان دوری از محیط کار و تجربه بسیار جالب و شگفت انگیزی برایم بود، در حدی که در پایان سفر گریه کردم. ایده این سفر ارضاء حس علاقه من به سفر بود، اما نتیجه برعکس شد و من برای سفر مشتاق تر شدم. این سفر را دو زن جوان رهبری می کردند که تماشا موفقیت آنان باعث شد که فکر کنم من هم توانایی انجام این کار را دارم. وقتی از سفر برگشتم، در یکی از شرکت های گردشگری تقاضای کار دادم. مصاحبه خیلی خوب پیش رفت و قبل از آغاز کلاس های آموزشی یک دوره آزمایشی در اواخر ماه می برگزار گردید. کلاس آموزش رانندگی یک خودروی 13 متری در لندن از سخت ترین بخش های آن بود.
اولین کار من یک تور آفریقایی به کشورهای کنیا، اوگاندا، رواندا، تانزانیا، نامیبیا، زیمبابوه و بوتسوانا بود. بسیار هیجان زده بودم و از دو هفته مانده به آغاز سفر، خواب راحتی نداشتم. تقریبا سه ماه را آنجا سپری کردم و سپس سری به شیلی زدم تا مدت پنج ماه بین سانتیاگو و اسوایا، جایی که الان هستم، گشت و گذار و شرایط برگزاری تور تجاری را ارزیابی کنم. بعد از این مدت هم به پرو، بولیوی، اروگوئه، آرژانتین و برزیل سفر خواهم کرد.
غیرقابل پیش بینی بودن این شغل برایم بسیار جالب است. با افراد زیادی دیدار می کنم و لحظه هایی در این شغل وجود دارد که خاطراتش همواره با من خواهد ماند. مثلا دراز کشیدن در بیابان نامیبیا بعد از اسکان همه در چادرهایشان و نگاه کردن به ستاره هایی که در آسمان کویر به من چشمک می زنند، بسیار زیبا و به یادماندنی بود. اولین قرارداد کاری من حداقل 15 ماه طول خواهد کشید و در این زمان طولانی دوستان و خانواده ام را نخواهم دید. همین مدت زمان طولانی باعث می گردد در خصوص تصمیم خود کمی بیشتر فکر کنم که آیا این شغل همان چیزی است که می خواستم؟ هر چند اغلب دوستانم قصد دارند در بعضی سفرها همراه من باشند و اسکایپ و واتس آپ برای برقراری ارتباط دوطرفه با خانواده ام روش خیلی خوبی خواهد بود.
این شغل به خاطر سفرهای طولانی مدتش، سخت و طاقت فرسا است، اما من تا این لحظه، به هیچ وجه احساس پشیمانی ننموده ام. این شغل سختی های خاص خود را دارد، مثلا باقی ماندن در یک رابطه عاشقانه یا خرید یک خانه بسیار سخت و سخت است. من هروقت بخواهم می توانم به شغل قبلی خود برگردم، اما الان نمی توانم در خصوص هیچ چیز نوی تصمیم بگیرم. بهتر است اجازه دهم کارها همین گونه پیش رود، گذشت زمان و رویارویی با اتفاقات نو در تصمیم گیری به من یاری بیشتری خواهد نمود.
انجام کارهای داوطلبانه در مالزی
شیلا آلوم 67 ساله و همسرش فیلیپ 76 ساله از کولچستر
یادم می آید قبل از نقل مکان به شهر لنکاوی، ساعت 3 نصف شب از خواب بیدار شدم و به این فکر کردم که در زندگی دارم چه کاری انجام می دهم؟ خانه ای که 37 سال در آن زندگی نموده بودم و یک شغل با عایدی خوب و سابقه ای 31 ساله را ترک می کردم. این اتفاق کوچکی نبود.
همسرم، فیلیپ، ملوان مشتاقی است و ما تعطیلات بسیاری را در تایلند و مالزی سپری نموده ایم. همواره رویای این را داشتیم که بعد از بازنشستگی در آنجا زندگی کنیم و قایقی داشته باشیم تا بتوانیم همه جای آن را کاوش کنیم. در سال 2007، با گذراندن تقریبا یک ماه در این ناحیه و آشنایی با یک زوج و صحبت با آن ها به این فکر افتادم تا به این رویای دیرین رنگ واقعیت ببخشم. هنگام بازگشت به خانه، فهمیدم که شغل من در یک نمایندگی خودرو به طور قابل توجهی تغییر نموده است و حتی با پیشنهاد ترفیع شغلی روبه رو شدم.
سخت ترین بخش تصمیم گیری، ترک پدرم بود (مادرم سالها قبل فوت نموده است) و من خوب می دانستم که درک اینکه چرا من شغلم را ترک می کنم برای او بسیار سخت خواهد بود؛ اما در نهایت توانست با این موضوع کنار بیاید و در مقابل قول دادم به طور منظم با او در تماس باشم و در اولین فرصت به تماشاش بروم. در واقع ما قصد زندگی در تایلند را داشتیم، اما در مالزی واجد شرایط ویزای ام.ام.تو.اچ (MM2H یک طرح تشویقی برای اقامت اتباع خارجی در مالزی با عنوان مالزی خانه دوم من است) شدیم که می توانستیم به مدت 10 سال و بدون داشتن محدودیت در تعداد ورود و خروج یا مدت زمان در مالزی زندگی کنیم.
با فروش خانه و قایق خود، هزینه سفر را تامین کردیم. فیلیپ نیز کسب و کار کوچک خود را تعطیل کرد و وسایل و اسباب خود را در 20 جعبه بسته بندی کردیم. این سفر برای ما هیجان انگیز و ترسناک بود. من بازنشستگی پیش از موعد گرفتم، زیرا 59 سالم بود و نمی توانستم تا 65 سالگی حقوق بازنشستگی کامل را دریافت کنم، در زمان مسافرت فیلیپ نیز 68 ساله بود.
خانه چوبی کوچکی در منطقه کامپونگ و در مقابل یک مزرعه اجاره کردیم و فضای زندگی خود را با میمون ها، پرنده های زیبا و مارهای محلی به اشتراک گذاشتیم. فعالیت داوطلبانه خود را در یک موسسه خیریه محلی برای بهبود زندگی خانواده های لنکاوی آغاز کردم. این شغل تمام وقت است و فرصت ایجاد یک زندگی متفاوت برای مردم، برایم بسیار باارزش است. ما هر دو از زندگی در اینجا شادمان و راضی هستیم. سیم های تلفن و اینترنت مکانی برای بالا و پایین پریدن میمون ها شده و معمولا نمی توانیم با دوستان و اعضای خانواده تماس بگیریم. بیمارستان های عالی در شهرهای پنانگ و کوالالامپور وجود دارد و هزینه استفاده از آن در مقایسه با انگلستان بسیار کم است. ما رویایی داشتیم و آن را دنبال کردیم، حالا که به رویای خود دست یافته ایم، آن را دوست داریم و برایمان ارزشمند است.
خانه به دوش دیجیتال
جانی وارد، 32 ساله از ایرلند شمالی، 10 سال سفر بدون توقف
تابستان سال جاری توانستم تمام کشورهای دنیا را ببینم. این کار تقریبا 10 سال طول کشید و این موضوع را مدیون پروژه وبلاگم یعنی، وان استپ فوروارد (onestep4wards.com) هستم. این وبلاگ زندگی مرا کاملا تغییر داد.
من همواره رویای سفر در فکرم داشتم، اما بضاعت اندک خانواده این امکان را برایم فراهم نکرد؛ بنابراین هنگام سفر باید کار هم می کردم. با اتمام تحصیلات دانشگاهی خود در سال 2006 به آمریکا رفتم تا در یک شرکت آمریکایی مشغول به کار شوم و تصمیم داشتم هرگز به کشورم برنگردم.
زبان انگلیسی را در تایلند و کره یاد گرفتم، چون این برایم بسیار سرگرم کننده بود. سپس در یک شرکت استرالیایی مشغول به کار شدم؛ اما با راه اندازی وبلاگم در سال 2010 همه چیز کاملا تغییر کرد. این وبلاگ به آهستگی توسعه یافت و افراد زیادی در آن به تبلیغات پرداختند. بعد از مدتی توانستم پول کمی به دست بیاورم.
در این میان سایت دیگری را نیز راه اندازی کردم و در نهایت گروه کوچکی از نویسندگان و طراحان را از سراسر دنیا استخدام کردم. حالا مدیر بیش از 200 وب سایت و وبلاگ هستم. شاید برترین چیز در این مورد رایگان بودن آن است. خوب من روزانه چند ساعت به وسیله لپ تاپ روی این سایت ها کار می کنم و زمان کافی برای مسافرت دارم و طی چند ماه گذشته در بانکوک زندگی نموده ام.
ماجراهای شگفت انگیزی در این سفرها داشتم. چند ماه قبل در موریتانی سوار یکی از طولانی ترین قطارهای دنیا بودم. این قطار 2.5 کیلومتر طول داشت و برای جابه جایی سنگ آهن از صحرای بزرگ آفریقا به ساحل مورد استفاده قرار می گرفت. افراد روی این قطار می پریدند و یک سفر 14 ساعته بی نظیر را تجربه می کردند یا سوار یک کشتی باری از تایلند به قلب چین شدم و در میانه راه از آن پیاده شدم. من دوست دارم سفر به تمامی کشورها را به طور کامل تجربه کنم، نه اینکه تنها برای تیک زدن یک لیست طولانی به هرکدام سری زده باشم.
زمانی که وبلاگ نویسی را آغاز کردم، رقبای کمتری وجود داشت و افراد بیشتر روی تبلیغات سرمایه گذاری می کردند؛ اما الان رقبای بیشتری در این حوزه وجود دارد. هر چند با تلاش و تلاش می توان این کار را به پایان رساند، همان طور که من توانستم.
ادامه دارد...
منبع: کجارو / theguardian.com