سفرنامه مشهد ، گردش و سرگرمی در چالیدره
به گزارش وبلاگ شماره 3443، دعوت به بازدید از منطقه گردشگری و تفریحی چالیدره شدم. به خاطر همین موضوع یه برنامه 3 روزه به خراسان رضوی و شهر مشهد چیدم و برای تاریخ 96/9/9 بلیط هواپیما خریداری کردم. پرواز من ساعت 8:15 صبح روز پنجشنبه بود. تمام کارهامو کردم و با دوستم که قرار بود در این سفر منو همراهی کنه ساعت قرارمون رو فیکس کردم.
پنجشنبه 96/9/9 ساعت 6 صبح
آلارم گوشیم زنگ خورد منم واقعا خوابم میومد و چون چیزی تا پروازم نمونده بود سریع کارامو کردم تا راه بیوفتم. احساس می کردم دیرم شده چون ساعت 6:30 رو رد نموده بود که اسنپ گرفتم و نزدیک ساعت 7:15 به فرودگاه مهرآباد رسیدم. البته برترین قسمت کار این بود که همراه من زودتر در فرودگاه حاضر شد و صندلی من رو هم کنار خودش رزرو کرد. منم تا رسیدم کارت شناساییم رو نشون دادم و کارت پروازم رو تحویل گرفتم.
با رویا سوار شدیم و هواپیما با 45 دقیقه تاخیر یعنی نزدیک به ساعت 9 از زمین بلند شد. به صحبت کردن مشغول شدیم و ساعت 10:15 به فرودگاه مشهد رسیدیم. فرودگاه مشهد واقعا که تمیز و فوق العاده بود. هم ظاهر قشنگی داشت و هم از داخل مرتب بود. ساکمون رو تحویل گرفتیم و از سالن خارج شدیم. بیرون از سالن تاکسی های زیادی ایستاده بودن البته ما برای اینکه سفرمون ارزان باشه اسنپ گرفتیم و از فرودگاه به سمت چالیدره حرکت کردیم. خیابان های مشهد خلوت بود و آقای راننده بدون معطلی ما رو به سمت چالیدره برد. اینجا لازمه بگم منطقه چالیدره بعد از طرقبه قرار گرفته و به خاطر مجموعه گردشگری های زیادی که در منطقه است شناخته شده. من خودم تا به حال به این منطقه نرفته بودم البته در گذشته و سفری که به شهر مشهد داشتیم به طرقبه برای خوردن شیشلیک های معروفش رفته بودیم ولی ذهنیتی نداشتم که قرار با چه طبیعتی روبرو بشم. بعد از 45 دقیقه به ورودی مجموعه چالیدره رسیدیم. هوا سرد بود و راننده ما رو جلوی ورودی پیاده کرد. البته جایی که ما پیاده شدیم دو مسیر داشت که یکی از مسیرها رو می شد با تاکسی تا پارکینگ ها طی کرد. خلاصه ساک به دست به سمت صفی رفتیم که منتظر سوار شدن روی تله سیژ بودن.
تله سیژ یکی از دو راه برای رسیدن به مجموعه چالیدره می شد. 1 2 3 گفته شد و ما هم سوار شدیم و محافظ آهنی رو گرفتیم. یه سر بالایی رفتیم و شاید باورتون نشه با نمایی زیبا از دریاچه روبرو شدیم. جالب بود و اینکه مردم زیادی به وسیله تله سیژ در حال رفت و آمد بودن فضا رو جالب تر میکرد. از تله سیژ پیاده شدیم البته قبلش به وسیله یه عکاس که بالا داخل کابین نشسته بود و از مسافران در حال حرکت عکس می گرفت، با نشان دادن علامت 2 عکس انداختیم.
با این که هوا سرد بود اما بودند مسافران و گردشگران زیادی که برای لذت بردن از منطقه به چالیدره اومده بودن. همون لحظه که وارد شدیم چشممون به صبحانه ایرانی، آش و املت افتاد. با اینکه نزدیک ظهر بود ولی احساس گشنگی داشتیم. رفتیم و سفارش املت دادیم برای دونفر که واقعاا عالی و خوشمزه بود طوری که دلم می خواست باز هم سفارش بدم که از این کار صرفه نظر کردم. چای هم گرفتیم و منتظر آقای پورموسوی نشستیم تا در خصوص مجموعه چالیدره صحبت کنیم.
مجموعه خوب و جالبی بود. کلی امکانات تفریحی و سرگرم کننده داشت. همون اول که داشتم با آقای پورموسوی صحبت می کردم صدای جیغ و داد پسرایی که از بانجی می پریدن حواسم رو پرت کرد. بعد کلی غر زدم که اینا چرا اینقدر جیغ میزنن مگه چیه خیلی معمولیه و از نظر من اونقدر هم هیجان انگیز نیست. این شد که اقای پورموسوی از منم خواست تا بپرم و تست کنم منم با غرور زیاد و اینکه اصلا ترس نداره قبول کردم و حاضر شدم. بهتره از بقیش نگم چون اون لبه پشیمون شدم ولی رو برای پشیمون شدن نداشتم. به هر حال پریدم و از ترس صدام هم در نیومد :)
الان که دارم می نویسم یادم نمیاد که چجوری با اون استرس و لرز از بالا به پایین اومدم. بعد از تعویض لباس که حالم هم بهتر شده بود تصمیم گرفتم تا از مجموعه چالیدره بازدید کنم. اینجا جالب بود. کافه، رستوران، سفره خانه، عکاسخونه، فیش اسپا، اتاق بازی، بانجی جامپینگ، موزه حیات وحش، قایق سواری و ... داشت که می تونست روز خوبی برای مسافرانش فراهم کنه.
این طور که شنیده بودم مجموعه چالیدره از 2 فاز تشکیل می شد و اون قسمتی که ما رفتیم فاز 2 چالیدره بود. داخل محوطه رو گشتیم و شنیدیم که قرار روز آدینه یعنی 96/9/10 در این منطقه مسابقه ورزشی چون سنگ نوردی، قایق رانی و ... هم برگزار بشه.
فکر می کنم تا ساعت 4 در اون منطقه گشت زدیم و با تماشا فیش اسپا تصمیم گرفتیم از این ماساژ استفاده کنیم. یکی از برترین اتفاقاتی که در اون روز برای من افتاد استفاده از همین ماساژ بود.
دیگه گشنمون شد. یه رستوران گیلانی نظرمون رو جلب کرد با رستوران کلاسیک که شنیدیم در رستوران کلاسیک انواع کباب ها رو سرو می کنن. این همه راه تا اون منطقه رفتیم اگه کباب نمی خوردیم خیلی بد می شد :) رفتیم رستوران کلاسیک چالیدره و شیشلیک سفارش دادیم. واقعا جاتون خالی. سالاد، سوپ و یک نوشیدنی هم همراه با سفارش بود و من حسابی از خوردن شیشلیک تازه لذت بردم.
مجموعه گردشگری چالیدره چند ویلا برای اقامت داشت و قرار بود مراحل ساخت اقامتگاه برای مجموعه نیز انجام بشه. اینطور که شنیدم قراره در این مجموعه برای راحتی گردشگران اقامتگاه های مناسبی تعبیه بشه تا همراه با جاذبه های گردشگری و تفریحی امکانات رفاهی هم موجود باشه. اما اقامت من در هتل جم مشهد و در خیابان پاسداران بود. دیگه خسته هم شده بودم و مجموعه رو هم کامل دیده بودم. در خواست تاکسی دادم تا مارو تا دم هتل برسونه. ساعت نزدیک 7 بود که هتل رسیدیم و تصمیم به استراحت گرفتیم. هتل ما عالی و خوب بود. چای درست کردیم و کمی حرف زدیم. نمیدونم ساعت چند بود که خوابیدیم چون قرار بود روز بعد تا قبل از ساعت 10 به چالیدره و محل برگزاری مسابقه بریم.
آدینه 96/9/10 ساعت 8:30 صبح
شام نخورده بودم به خاطر همین گشنم بود. بیدار شدم و رفتم رستوران هتل چون باید سریع صبحونمو می خوردم و به سمت چالیدره حرکت می کردم. صبحانه فوق العاده بود :) تو سلف این رستوران از عدسی و لوبیا قرار داشت تا نیمرو، املت، فرینی و خیلی چیزای دیگه که همگی هم تازه بودن هم خوشمزه. با رویا صبحونمونو خوردیم و رفتیم حاضر بشیم برای مسابقه و چالیدره.
این سری از تله سیژ استفاده نکردیم و چون برگه دعوت به مسابقه رو داشتیم به راننده گفتیم که از قسمت پشتی که به پارکینگ مجموعه راه داشت ما رو به فاز دو برسونه. مسابقه از ساعت 7 آغاز می شد و 20 تیم دو نفره در حال گذروندن مراحل در رشته های مختلف ورزشی بودن. منم دوباره آقای پورموسوی رو دیدار کردم و با هم صحبت کردیم. هوا فوق العاده سرد بود و تو یکی از رستوران ها نشستیم و چای خوردیم. در حین صحبت من عنوان کردم که چقدر دلم می خواسته به نیشابور برم. واقعا دلم می خواست این شهر رو از نزدیک ببینم ولی نبود ماشین و فاصله 2 ساعته و البته سرمای خشک و بیش از حد باعث شد تا از این کار صرفه نظر کنم.
آقای پورموسوی به من پیشنهاد داد که تا روستای کنگ برم. روستای کنگ نیم ساعت با چالیدره فاصله داشت و ماسوله خراسان رضوی شناخته می شد. منم قبول کردم و با رویا با تاکسی به سمت روستای کنگ راهی شدیم. ساعت نزدیک به یک بود که حرکت کردیم و شنیده بودیم که تنها نیم ساعت با روستا فاصله داریم. بعد از گذشتن از جاده ای فوق العاده با درخت های قرمز نارنجی به ورودی روستا رسیدیم و برای ورود 3 هزار تومن پرداخت کردیم. تا جایی که امکان داشت با ماشین رفتیم و درست دم روستا پیاده شدیم. چشم انداز عالی بود روستای کنگ پلکانی که تنها با پای پیاده می توانستی در آن تردد کنی. پله هارو بالا رفتیم و به تابلوی اقامتگاه بومگردی کنگ کهن رسیدیم. دلم می خواست تو این اقامتگاه چای بخورم که با این پیشنهاد من موافقت شد و با دنبال کردن علامت ها به اقامتگاه رسیدیم.
یکی از کرسی ها روشن و گرم بود که به پیشنهاد صاحب اقامتگاه داخل اتاق شدیم تا هم صحبتی بکنیم و هم چای بخوریم.
از کنگ کهن چیزی نمی تونم بنویسم. اینجا عالی بود، فضا آروم و دلنشین، همسایه های دوست داشتنی و خوش برخورد و در کل می تونم بگم فوق العاده. چقد دلم می خواست یه شب اونجا بمونم و زیر کرسی بخوابم. متاسفانه نمی شد چون روز بعد قرار بود به تهران برگردم.
دل کندن برام سخت بود با اینحال بعد از خوردن چای خدافظی کردم و صاحب اقامتگاه مسیری رو نشونم داد که بتونم از روبرو کل روستا رو ببینم و عکاسی کنم. مسیر، دقیقا مخالف مسیر روستا بود که من رفتم و بعد از سربالایی به نقطه ای رسیدم که کل روستا قابل مشاهده بود. حسابی عکاسی کردم و به مشهد برگشتم.
واقعا که روستای کنگ از زیباترین روستاهایی بود که دیده بودم.
ساعت 4 بود و بزرگراه وکیل آباد ترافیک ! ترافیک تهران رو کم دیده بودم مجبور به تحمل ترافیک شهر مشهد هم شدم :)
بلاخره رسیدیم هتل و سفارش ناهار دادیم تا برامون به اتاق بیارن. خورشت قورمه سبزی و مرغ که واقعا خوشمزه بود. فهمیدم که این هتل کلا کیفیت خوبی داره. تصمیم داشتم همین شب به حرم هم برم به خاطر همین چند ساعتی استراحت کردم تا بعد برای دعا برم سمت حرم آقا امام رضا.
ساعت 8 بود و ما حاضر شدیم تا هم به حرم بریم هم چند تا سوغاتی بخریم. اسنپ گرفتیم و ما رو تا باب الهادی رسوند. وای که چقد سرد بود یعنی س
رما به استخون می زد و آسمون هم سرخ شده بود. خیلی خلوت بود و ما هم بدون دردسر وارد شدیم و نیم ساعتی داخل حرم نشستیم. بعد به بازار رفتیم تا من برای مادر عزیزتر از جانم سوغات بخرم.
شب آخر بود و قرار بود فردا ظهر به تهران برگردیم. ناهار دیر خورده بودیم به خاطر همین میلی به شام نداشتیم ولی از اتاق زنگ زدیم برامون موکا آوردن. برخلاف خوراکی های خوشمزه، طعم نوشیدنی شو دوست نداشتم. اینم از شب آخر سفر ما به مشهد و منطقه چالیدره. انقدر سرد بود که تصمیم گرفتیم از اتاق بیرون نریم و خوابیدیم تا صبح سرحال کارامون رو انجام بدیم و از شهر مشهد و چالیدره خدافظی کنیم.
منبع: همگردی