علوم بومی انسانی ، تصویر واقعبینانه دانشجویان نسبت به غرب
به گزارش وبلاگ شماره 3443، امکان یا عدم امکان علوم انسانی بومی مسئله ای قدیمی برای اساتید صاحب نظر این حوزه است. تعدادی معتقدند سه رشته مدیریت، اقتصاد و جامعه شناسی، بیش از سایر رشته ها ظرفیت برای بومی سازی دارد.
*گوشه و کنار نشریات، مهدیه اسداللهی: امکان یا عدم امکان دانشگاه اسلامی و علوم انسانی بومی، موضوع مصاحبه با دکتر علی دادگر، مدرس و پژوهشگر جامعه شناسی است که متن این گفت و گو را در ادامه مطالعه خواهید کرد.
یکی از مباحثی که بعد از انقلاب مطرح شد، بحث دانشگاه اسلامی است. نظر شما در این رابطه چیست؟
ببینید بحث اسلامی شدن دانشگاه ها در آن قالب و با آن شیوه ای که در ابتدای انقلاب اسلامی مطرح شد، متناسب بود با روحیات و حال و هوای انقلابی ای که بر فضای اجتماعی و فرهنگی آن مقطع از تاریخ ایران حاکم بود. به عبارت دیگر، اسلامی شدن دانشگاه ها یک مطالبه و یک آرزویی بود که هم جهت بود با انتظارات انقلابی؛ بنابراین وقتی این مطالبه را در بستر پیدایش اش مطالعه می کنیم میبینیم که یک پدیده درونزاد است و واجد کارکرد اجتماعی است. مولفه های این مطالبه را هم که مرور میکنیم میبینیم که بطور کلی، امر مثبتی است.
نیت مدافعان این پروژه را هم که به دقت آنالیز می کنیم می بینیم که از موضع خیر خواهی و حسن نیت است. در حقیقت، نیت دست اندکاران اسلامی کردن دانشگاه ها چیزی نیست جز شور و امید و تکاپو برای ایجاد تغییرات مثبت و یک کوشش از موضع خودباوری. در حوزۀ علوم انسانی، بخشی از این مطالبه در تاسیس سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی در سال 1363 جریان پیدا کرد. رسالتی که این سازمان برای خودش تعریف کرد، آن بود که در زمینه علوم انسانی ـ به ویژه از نظر پیوند آن ها با مسائل اسلامی ـ به تدوین کتب مبنایی بپردازد که عرض کردم هم جهت بود با اهداف انقلابی و از موضع حسن نیت.
پس تا اینجا ما اجمالا یک پدیده اجتماعی را که عبارت است از برنامۀ اسلامی کردن دانشگاه ها، به اصطلاح contextualize کردیم یعنی در بستری که در آن شکل گرفته و پدید آمده آنالیز کردیم. حالا قدم دوم چیست در مطالعه یک پدیده اجتماعی؟ مرحله دوم، آسیب شناسی است. یعنی بیاییم بیاندیشیم و آنالیز کنیم که این برنامه، چه نقاط ضعف و قوتی دارد و در محقق کردن و جامه عمل پوشاندن به آن اهدافی که برایش تدوین شد، تا چه حد پیروز بوده است. این، رویه ای است که در جامعه شناسی کاربردی، معروف هست به program evaluation یا ارزیابی برنامه.
وقتی کوشش می کنیم که یک ارزیابی غیر جانبدارانه از برنامه اسلامی کردن دانشگاه ها ارائه بدهیم، پی می بریم که در بدو کار، دست اندکاران این برنامه، دچار سردرگمی هایی در تعریف کم و کیف و حدود و ثغور این برنامه هستند. علاوه بر آن، تا حدودی نسبت به کلیت این پروژه، ساده انگاری مینمایند. به عبارت دیگر، گویی پیش احتیاج ها و مقتضیات چنین برنامۀ کلان و پهن دامنه ای را دست کم میگیرند. مضاف بر تمام اینها، بعضا شاهد بعضی افراط گرایی ها هم هستیم. با این حال، مشاهده می کنیم که با وجود تمام این نواقص، سنگ بنای یک حرکت مثبت در جهت بومی سازی دانش گذاشته می شود که به نظر من تحسین برانگیز هست.
از نظر شما نحوه روبروه ما با علوم غربی از گذشته تا امروز چگونه بوده است؟
اولا اگر موافق باشید مشخص کنیم که منظور ما از علم غربی، علمی است که ابتدا در اروپای غربی و بعد از آن در آمریکای شمالی ظاهر و متکامل شد. حال، برای پاسخ گفتن به این سوال، من توجه شما را به یک واقعیت در ارتباط با تاسیس علم جامعه شناسی که حوزه کار بنده هست جلب میکنم. ببینید، ما مسامحتا می توانیم 6 نفر را به عنوان بنیانگذاران و معماران رشته جامعه شناسی در قرن نوزدهم میلادی معرفی کنیم. تمامی این افراد از اروپا، نه حتی تمامی اروپا، بلکه اروپای غربی هستند. آگوست کنت و امیل دورکیم فرانسوی هستند، هربرت اسپنسر بریتانیایی است و کارل مارکس، جورج زیمل و ماکس وبر آلمانی هستند. این یک نکته. نکته دوم: تمامی این ها پیش زمینه خانوادگی شان از نظر دینی، مسیحی یا یهودی است، یعنی در محیط دینی مسیحی یا یهودی اجتماعی شده اند.
نکته سوم، مسائل اجتماعی ای که اذهان این ها را مشغول کرد و تشویق کرد این اندیشمندان را که علم جامعه شناسی مدرن را تاسیس نمایند، اغلب مسائل مبتلابه جوامع اروپایی و مسیحی قرن نوزدهم است. خوب شما تصور بفرمایید که چنین علمی توسط این مجموعه از متفکرین برای چاره اندیشی در خصوص آن مسائل در آن مقطع تاریخی تاسیس شده. این تصویر به صراحت گواهی می دهد که ما روبرو هستیم با علمی که حداقل در بدو تاسیس، نسبتی با جامعه ایران با پیش زمینه فرهنگی شرقی و با اکثریت جمعیت مسلمان ندارد. البته واقف هستیم که بسیاری از موضوعات و مسائل اجتماعی، در تمامی اجتماعات انسانی مطرح هستند. اتفاقا نبوغ موسسین جامعه شناسی در همین هست که سراغ این نوع مسائل رفتند. اما با این حال، می دانید که مقتضیات زمانی و مکانی، کم و کیف و حتی بعضا ماهیت همین مسائل و موضوعات اجتماعی عالمگیر را هم تحت تاثیر قرار می دهد.
خوب بنابراین این تصویر، روشن نماینده اهمیت و ضرورت تاسیس یک علم الاجتماع بومی است. اما اینجا می بایست مراقب باشیم که دچار افراط و تفریط نشویم. یعنی پرهیز کنیم از اینکه آنقدر در این بومی سازی اغراق کنیم که مجبور بشویم به اصطلاح، تا اختراع مجدد چرخ به عقب برگردیم. در واقع ما در این ارتباط با یک پیوستار روبرو هستیم: یک سر این پیوستار، همان تعبیر معروف از فرق سر تا نوک پا تن دادن به و منفعل بودن در مقابل تولیدات علمی خارجی است که ترجمه می شود به واردات تمام و کمال نظریات خارجی برای تبیین مسائل داخلی؛ و سوی دیگر این پیوستار، انکار سراسری یافته های علوم بین المللی است.
حال اینکه در جواب سوال شما، ما در کجای این طیف ایستاده ایم لازم هست که سرگذشت علم الاجتماع در ایران را به شکل وسیع و عمیق آنالیز کنیم. بنده اگر بخواهم یک جواب به اصطلاح سرانگشتی فراهم کنم، معتقد هستم که ما در دوره های مختلف بر روی این طیف در نوسان بوده ایم. به عبارت دیگر، هنوز جایگاهمان روی این طیف تثبیت نشده است. یعنی همزمان، مولفه های خودباوری و خودباختگی در روبروه ما با علوم غربی، حاضر بوده و هستند. با این وجود، در شرایط کنونی، بنده، وزن مولفه های خودباوری را در این معادله، قوی تر می بینم.
شرایط کنونی علمی کشور را چقدر متناسب با فرایندی می دانید که در جهت رسیدن به دانش بومی باید طی شود؟
اینجا هم اگر موافق باشید توافق کنیم که منظور ما از دانش بومی چیست. اگر بخواهیم از نظر تاریخی ریشه یابی کنیم، آنچه بنده می فهمم به عنوان کسی که هم قائل به میسر بودن و هم مطلوب بودن علم بومی است، اولا آن است که دانش بومی به احتمال زیاد معادل مفهوم دانش درونزاد یا endogenous knowledge هست. این مقولۀ دانش درونزاد ابتدا از دل نظریات توسعۀ پایدار سربرآورد که در دهه نود قرن بیست اولین بار طرح شدند. این، پس متفاوت هست با مفهوم indigenous knowledge که یک پیشینه انسان شناسانه دارد و بازمی شود به مقطع استعمار.
ساده ترین تعریفی که می شود از دانش بومی اجتماعی ارائه داد عبارت است از: کوشش در جهت توصیف، تبیین و پیش بینی مسائل مبتلابه بومی، با عنایت به مقتضیات فرهنگی-دینی، تاریخی و ملی.
باری، ببینید حداقل دو اتفاق در حال روی دادن هست: اول اینکه گفتمان بومی سازی علم و آنالیز ابعاد و مقتضیات آن، توسط متخصصین علوم اجتماعی و انسانی در ایرانِ حال حاضر، علی الخصوص در این ده ساله اخیر، با جدیت در حال پیگیری است. این، اتفاقِ جدیدی است و اتفاقا محصول درس دریافت از بعضی بی تجربگی ها و ساده انگاری های اولیه در بحث اسلامی کردن دانشگاه ها و بومی سازی علوم است که قبلا اشاره کردم. یک جستجوی سریع اینترنتی، رشد کمی و کیفی بحث از بومی سازی را آشکار می سازد که در قالب مقالات، کتاب ها، سمینار ها و سخنرانی ها در جریان است. همین گفتگوی وسیع دانشگاهی و پژوهشگرانه در خصوص امکان یا عدم امکان شکل دهی به بومی سازی علمی و بحث از پیش احتیاج های معرفت شناسانه و روش شناسانۀ آن، بهترین بسترساز و راهگشا برای تکوین و تدوین علم بومی است.
دومین اتفاق که البته مستقیما با مقوله بومی سازی مرتبط نیست، اما با تقویت احساسات خودباورانه در ارتباط است، عبارت است از رفت و آمد وسیع ایرانیان به خارج از کشور. همین رفت و آمد وسیع در سال های اخیر، تا حدودی به شکستن کلیشه های غیر واقع بینانه از زندگی غربی منجر شده است. به زبان دیگر، آن تلقی فانتزی که از رویای آمریکایی در معنای خاص و از سبک زندگی رویایی غربی در معنای عام وجود داشت، در حال کمرنگ شدن است.
دانشجویانی که امروز در دانشگاه های ایران در حال تحصیل هستند، ضمن اینکه از بعضی سوء مدیریت های داخلی رنجیده خاطر هستند، با این حال، به باور بنده، تصویر واقع بینانه تری از واقعیتی به نام عالَم غرب دارند.
از طرف دیگر، رسانه های جمعی هم با تسریع در اطلاع رسانی، به این فرایند یاری نموده اند؛ ضمن اینکه واقف هستیم که خودِ همین رسانه ها، بعضا در شکل دادن به آن تصویر فانتزی از زندگی غربی دست اندکار بوده و هستند.رسانه ها یاری کردند به آگاه شدن ما از فجایع طبیعی و انسانی ای که محصول کاربرد علم غربی در محیط ها و جوامع مختلف بوده است: از به هم ریختگی های اقلیمی در نقاط مختلف جهان تا نابسامانی های اجتماعی و بحران های مالی که برای کشور های در حال توسعه پدید آورده است. پس آن واقع بینی که پیشتر اشاره کردم و این پدید آمدن تردید در خصوص بی نقص بودنِ علم غربی، موجد یک تغییر در نگرش شده است از اتکا به خارج به نگاه به داخل. همین واقعیت، نوید توجه به ارزش تولیدات علمیِ بومی را می دهد.
در شرایطی که افراط و تفریط ها در این حوزه شرایط نابسامانی را بوجود آورده و شکاف هایی ایجاد نموده است از نظر شما چطور می توان از این مساله به سلامت عبور کرد و شکاف ها را حل کرد؟
به نظر بنده، ما از آن نوسانات اولیه و به تعبیر شما، افراط و تفریط ها در حال فاصله دریافت هستیم. همین اشتراک مساعی و گفتگو در بین جمعی از دانشگاهیان و پژوهشگران در امکان سنجیِ تدوین یک علم بومیِ اصیل، مولد و کارآمد، گواه تمایل جامعۀ دانشگاهی ما به سمت نقطه تعادل است. شاید قدم اول در جهت حلِ این شکافی که شما به آن اشاره میکنید، کوشش در رسیدن به یک نوعی از اجماع بر سر تعریف ولو حداقلی از مقولۀ علم بومی است. مرحله بعد، احتمالا برقراری یک تقسیم کار خواهد بود.
در سه رشتۀ مدیریت، اقتصاد و جامعه شناسی به نظر بنده، بیش از سایر رشته های علوم انسانی ظرفیت برای بومی سازی وجود دارد.
اولین نشانه های پیروزیت که حاصل بشود، اجماعِ قوی تر و جهدِ وسیع تری صورت خواهد گرفت. البته می دانید که کار های بسیاری تا به امروز در این راستا، بخصوص در رشته اقتصاد، اجرا شده است.به عنوان سوال پایانی، از نظر شما وظیفه اساتید و دانشجویان در تحقق علوم بومی چیست؟
اگر آن تلقی متعارف را بپذیریم که نهاد دانشگاه واجد چهار رکن است: برنامه درسی، دانشجو، استاد و کتاب، آنگاه بومی سازی می تواند در تمامی این چهار رکن، مصداق پیدا کند. در جامعه شناسی، نقصان اصلی آن است که بنده که معلم این رشته هستم، ممکن است از تاریخ اجتماعی ایران کم اطلاع باشم، با ادبیات و میراث ادبی ایران نا آشنا باشم و از علوم اسلامی و بالاخص فلسفه تشیع اطلاع مختصری داشته باشم. بنابراین، نمی توانم در ذهن دانشجویانم، بین دانش بومی و دانش غربی، توازن ایجاد کنم. طبعا ایشان را سوق میدهم به سوی مشروعیت بخشی بی بروبرگرد به علم وارداتی و مشروعیت زدایی از دانش و علم بومی. برعکس، اگر بنده به عنوان معلم، قادر باشم روحیه خودباوری را در دانشجویانم تقویت کنم، ایشان هم علاقه مند خواهند شد که در تدوین و پیشبرد علم بومی، مشارکت نمایند.
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
نشریه روزنه، دانشگاه الزهرا، شماره سی و دو
منبع: خبرگزاری دانشجو