نقد فیلم شب، داخلی، دیوار؛ وقتی قصه فدای فرم می گردد

به گزارش وبلاگ شماره 3443، مردی نابینا یا بهتر است بگوییم در آستانه نابینایی در حال خودکشی است. او پشیمان می گردد. در خانه اش را می زنند و ما به وسیله نگهبان ساختمانی که مرد، علی (نوید محمدزاده) در آن زندگی می نماید، متوجه می شویم زنی در حال فرار از مأموران قانون در ساختمان پنهان شده است. زن به وسیله پله اضطراری در خانه او پنهان شده است. خب، چه موقعیت جالبی. مرد نمی بیند. پس این می تواند باعث گردد متوجه حضور زن در خانه اش نگردد و در ادامه، جرقه رابطه ای را بزند. رابطه مردی در آستانه خودکشی در خانه ای خالی و محقر و کثیف با زنی که نمی دانیم چرا از دست مأموران فراری است. اما خیلی زود متوجه می شویم که ماجرا چیز دیگری است. نقد فیلم شب، داخلی، دیوار را در این مطلب بخوانید.

نقد فیلم شب، داخلی، دیوار؛ وقتی قصه فدای فرم می گردد

هشدار: در نقد فیلم شب، داخلی، دیوار خطر لو رفتن داستان وجود دارد

وحید جلیلوند تا به حال در تمام آثارش نشان داده است که دغدغه مردم را دارد. دغدغه انسان. فیلم اجتماعی/سیاسی می سازد. شب، داخلی، دیوار سیاسی ترین فیلم اوست که سال 2022 نامزد شیر طلایی هفتاد و نهمین جشنواره بین المللی ونیز هم شده بود. در شب ، داخلی، دیوار نسبت به فیلم های دیگرش فرم مهم تر از قصه است و از این لحاظ، قابل تحسین است. اگرچه فرم در روایت قصه مشکلاتی به وجود آورده است. یعنی کل قصه را به یک خط محدود نموده است. بی آنکه پس زمینه ای از شخصیت ها، به خصوص شخصیت اصلی به ما بدهد. و ابهامات و حفره هایی هم در خط روایی قصه به وجود آورده است. قرار است این ابهامات به تعلیق قصه یاری کند اما دست کم بعد از باز شدن قصه باید جواب برخی سؤالات ما داده گردد که نمی گردد. ما فقط می فهمیم آنچه در دو ساعت زمان فیلم دیدیم، آن چیزی نیست که واقعاً رخ داده است. این خانه محقر وجود ندارد. آن زن هم وجود ندارد و همه چیز در تخیلات شخصیت اصلی می گذرد. اما با توجه به سکانس پایانی تکلیف نامه ها چه می گردد؟

بله، فیلم نمادین است و حرف هایش را پشت نمادهای آشکار و نهانش می زند. ما به عنوان مخاطب ایرانی با وجود کمترین اطلاعاتی که به مان داده می گردد، می فهمیم که آن شلوغی در فضای بیرونی برای چیست و این آدم ها کیستند. اما آیا مخاطب غیرایرانی هم می تواند این نشانه ها را بفهمد؟ شاید به همین دلیل است که منتقدان امتیاز کمی به فیلم داده اند.

اساساً ساختن فیلم تک لوکیشنی و کم شخصیت کار سختی است. هم کارگردانی و ساخت و پرداخت فیلمنامه اش سخت می گردد، هم بازی اش. به لحاظ بازیگری می توان به نوید محمدزاده، دایانا حبیبی و امیر آقایی نمره خوبی داد. محمدزاده نقش نابینا یا کم بینای احتمالاً شکنجه دیده را خوب بازی نموده است، اگرچه در لحن و بیان کمی اغراق شده به نظر می آید. دایانا حبیبی که از تئاتر آمده هم در اجرای تشنج ها و مادری که بچه اش را گم نموده، کار سختی را انجام داده است؛ آن هم در اولین تجربه سینمایی. امیر آقایی با گریمی که خیلی خوب روی صورتش نشسته است، اگرچه نقش کوتاهی دارد، اما وجه دیگری از توانایی بازیگری اش را به نمایش گذاشته است. این می تواند مدیون کارگردانی باشد و سه تجربه مشترکی که آقایی و جلیلوند با هم داشته اند. بقیه بازیگرها نتوانستند نقششان را درست دربیاروند. به خصوص بازجو.

مشکل شب، داخلی، دیوار بازیگری یا حتی کارگردانی نیست. مشکل از فیلمنامه است. فیلم می توانست فیلم کوتاه باشد. حتی با وجود راز بزرگی که در خود جای داده است. بله، برای باز کردن این راز زمینه سازی ضروری است. اما فیلم خیلی زود خودش را لو می دهد و از جایی که لو می دهد، دنبال کردنش خسته نماینده می گردد. این کاملاً باورپذیر است که شخصی در موقعیت و شرایط علی چه تخیلاتی را می تواند در ذهنش بپروراند، اما تکلیف مخاطب چه می گردد؟ مخصوصاً مخاطبی که از جایی می فهمد آنچه دارد روی پرده می بیند، واقعیت نیست. اگر تمام تمرکز فیلمساز روی همین تعلیق بوده است، وقتی ماجرا خیلی زود لو می رود، چه اصراری بر این همه کش دادن فیلم است؟

شب، داخلی، دیوار فیلم بلندپروازانه ای است و تا حد زیادی تجربی. این فرم ها دست کم در سینمای ایران می توان گفت بی سابقه است. از این لحاظ می توان به جسارت کارگردان آفرین گفت. همین طور به خاطر دغدغه های انسانی ای که دارد و نقدی که می خواهد وارد کند. شخصیت های تنهای بیچاره او که فقط به خاطر انسان بودن دستشان به جایی بند نیست و در بدترین شرایط با سرگذشت و سرنوشت های نامعلوم زندگی می نمایند، کم نیستند. ما این آدم ها را دیده ایم و می شناسیم.

اما شب، داخلی، دیوار شیفته فرم قصه گویی خودش می گردد؛ بنابراین، قصه فدای فرم می گردد. ما برای درک انگیزه علی باید بدانیم او کیست. اینکه بعد از حادثه او را ببینیم و با انسانیتش روبرو شویم، برای توجیه اعمالش و درک سابقه کاری اش کافی نیست. پنهان کردن بخشی از واقعیت یا نشان دادن یک صحنه از زاویه های مختلف برای در نهایت برگ واقعیت را رو کردن هم تکنیک مرسومی است اما باز هم از جنس رودست به مخاطب است. بخشی از واقعیت را حذف می کنی که در نهایت، جایی که می خواهی قصه را تمام کنی و مخاطب را هم شوکه کنی به یکباره آن را رو می کنی. در شب، داخلی، دیوار که اصلاً این رودست زدن هم درست درنمی آید. چون خیلی زودتر از آن مخاطب، دست کم مخاطب سینماشناس می فهمد که ماجرا از چه قرار است. بله، فیلمساز نشانه هایی را پیش از این گذاشته است که به آنچه می بینی، شک کنی. اما اینکه به یکباره دو شخصیت زن و مرد، لیلا و علی را به هم وصل کنی، یعنی به ما بگویی ارتباطی از پیش میان این دو بوده است، از جنس بازی های اصغر فرهادی است.

ساختن فیلم های فرم گرا، به خصوص در سینمای ایران، جسارت می خواهد. مخاطب ایرانی با قصه ای که سرراست نباشد، خوب ارتباط برقرار نمی نماید. البته، شب، داخلی، دیوار هم برای مخاطب ایرانی ساخته نشده است. با اینکه فقط یک ایرانی می تواند حرف اصلی فیلم را بفهمد. جز این، فیلم بر بازیگری هم بسیار تکیه می نماید. هر بازیگری نمی تواند چنین نقشی را بازی کند. نوید محمدزاده تلاشش را نموده است. شاید تمرکزش را بیش از مقدار روی درآوردن یک نابینا گذاشته باشد و این باعث می گردد به لحاظ احساسی زیاد نتوانی با او ارتباط برقرار کنی. یعنی آن تأثیری را که باید روی مخاطب بگذارد ندارد. با وجود اینکه فیلم با خودکشی او آغاز می گردد که صحنه سخت و خوبی است و محمدزاده هم خوب بازی اش نموده است.

اما اینکه به لحاظ احساسی تو انگیزه های او را درک نمی کنی، همه اش تقصیر محمدزاده نیست. کارگردان صلاح دیده چیز زیادی از او به ما نگوید. ما با اطلاعات قبلی ای که خودمان از زندگی در کشورمان داریم، باید بفهمیم این آدم ها کیستند، چرا دست به چنین کارهایی زده اند و با آن ها و دردهای مشترکمان همذات پنداری کنیم. لیلا که دایانا حبیبی نقشش را بازی می نماید، هم یک کارگر ساده و مادری تنهاست که بچه اش را گم نموده است. صرع هم دارد. از دست قانون هم بی آنکه جرمی مرتکب شده باشد، در حال فرار است. آن قدر هم گریه می نماید و در موقعیت سختی است -مثلاً در خانه مردی تنها به علاوه تمام اتفاقات دیگری که برایش افتاده است- که چاره ای جز همذات پنداری با او نداری. اما این درباره شخصیت علی صدق نمی نماید. ما برای درک علی، با توجه به شغلش پیش از نابینا شدن، برگی که آخر قصه رو می گردد، باید اطلاعات بیشتری از او داشته باشیم.

درست است که این فضای خالی و اطلاعات ندادن می خواهد موقعیت اصلی شخصیت را بازگو کند. همان راز بزرگ و اصلی فیلم را. و درست هم هست. شرایط شخصی در آن موقعیت باید هم همین طور باشد. از این نظر نمی توان از فیلمساز ایراد گرفت، حتی نمره خوبی هم می توان به او داد. اما اگر قرار به همدردی باشد، فیلم کمی می لگند. زیرمتن های نگفته فیلم که یک ایرانی فقط آن را درک می نماید است که در نهایت حرف فیلم را به او می فهماند. نه کاری که فیلمساز نموده است. چون قصه خیلی زودتر از آنچه باید لو می رود، آنجا که باید شوکه شوی هم نمی شوی. شاید اگر فیلم کوتاه تر بود، کارگردان به هدفش می رسید.

نقد فیلم شب، داخلی، دیوار وحید جلیلوند دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع وبلاگ شماره 3443 مگ نیست.

منبع: وبلاگ شماره 3443 مگ

منبع: دیجیکالا مگ

به "نقد فیلم شب، داخلی، دیوار؛ وقتی قصه فدای فرم می گردد" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "نقد فیلم شب، داخلی، دیوار؛ وقتی قصه فدای فرم می گردد"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید