ناگفته های عجیب و غریب از محمد علی فردین ! ، گریه مشایخی برای سلطان قلبها !
به گزارش وبلاگ شماره 3443، خبرنگاران: قصه بزرگان سینمای بعد از انقلاب قصه ای غریب است . مردانی که پنج نفره سینمای پس از انقلاب را قبضه کردند اما تا نفس آخر نیز به آنچه می خواستند ، نرسیدند . آنها قبل انقلاب سینما را امتحان کردند و چون از مردم استقبال ندیدند ، سینما و سلیقه مردم را سطحی و خود را هنرمند روشنفکر نامیدند . پس از انقلاب هم که همه چیز دربست در اختیارشان بود، پرده نقره ای را بی رقیب خواستند و بزرگان محبوب مردم را با برچسب طاغوتی ناجوانمردانه خانه نشین کردند تا خود یکه تاز میدان شوند اما ....
محمدعلی فردین بازیگر نام آشنای سینمای ایران است. محمد علی فردین یکی از چهره های بسیار مشهور سینمای قبل از انقلاب است.محمدعلی فردین سالها پس از انقلاب چشم انتظار بود تا دوباره مقابل دوربین قرار بگیرد. محمدعلی فردین با دستمزد 2500 تومانی وارد سینما شد. بازی محمدعلی فردین در گنج قارون خاطره انگیز شده است.
به گزارش وبلاگ شماره 3443، مرحوم جمشید مشایخی در زمان حیاتش بارها و بارها این خاطره را مقابل دوربین ، در مصاحبه های مختلف و در کتاب ها و برنامه های گوناگون تعریف کرد. در دهه 40 که سینما برای مردم مهم شده بود، تئاتریهای جمع شده در اداره تئاتر که کارمندی حقوق می گرفتند تا سالی یکی دو اثر روی صحنه ببرند، همواره به توجه مردم غبطه می خوردند. آنها شانس خود را آزمودند اما درست همچون مثل معروف گربه و گوشت ! در پاسخ به سوالات مردم و منتقدان می گفتند: صندلی و شان تئاتر بسیار بالاتر از سینماست و این فیلم های آبگوشتی در شأن ما نیست تا در آن بازی کنیم!
گریه برای صحنه آخر فیلم فردین!
مشایخی که خود یکی از پنج نفر سینمای ایران است و همواره هم این توجیه را به بقیه تحویل می داده، تعریف می نماید که چطور یک روز ظهر به تماشای سلطان قلبها رفت و در صحنه پایانی ناخودآگاه گریه اش گرفت و وقتی چراغ های سینما روشن شد، دید که تمام همکارانش در ردیف های دیگر مثل خود او گریه مینمایند.
داریوش مهرجویی از آمریکا آمد و با ساخت گاو کل تئاتری ها را یکجا به سینما آورد. گاو پز روشنفکری هم داشت، جایزه بین المللی هم گرفت اما باز هم اتفاقی که همه از سینما می خواستند،نیفتاد.
پادرمیانی فردین
در دهه 50 هرکدام از این نامداران وقتی به بزرگان سینما می رسیدند، در خلوت گلایه های خود را بازگو می کردند. اینکه ما سالها کتاب خوانده ایم، دانشگاه رفتیم، سینما می دانیم اما ما را به سینما راه نمی دهند و به بهانه نداشتن فروش و گیشه، از ما استفاده نمی گردد . مرحوم فردین که مردی سلیم النفس و دست بخیر بود و به بزرگواری و کرامت در کل جامعه ایرانی زبانزد ، خاتمه روزی تصمیم گرفت یک بار برای همواره این مشکل را حل نماید.او تمام بزرگان تئاتر را در دفتر خود جمع کرد ، سپس به خودشان ماموریت داد تا باهم بنشیند و قصه ای را بنویسند. خودشان کارگردان انتخاب نمایند، خودشان نقش ها را تقسیم نمایند و هر فیلمی که دوست دارند بسازند، نوبت اکران و پخش سراسری اش با فردین!
وقتی فردین چک سفید امضاء می کشد
فردین با آن همه اعتبار همانجا چکی سفید کشید و به یکی از کارمندانش داد و گفت : همراه آقایان هستی ، هر کجای ایران را که انتخاب کردند برترین امکانات را برایشان مهیا می کنی و هر چه خواستند در اختیارشان می گذاری. هر مسئله ای هم بود زنگ بزن.
فردین از خودش استودیو داشت، امکانات فیلمبرداری و فیلمسازی به طور کامل. از هر چیز ، برترینش را داشت با این وجود از آنها فهرست خواست تا هر چه کم دارند از اروپا وارد کند، از وسایل گریم گرفته تا انواع نوشیدنیها.چند ماه بعد گروه به فردین خبر دادند برای افتتاح فیلمبرداری بیاید. او راهی شمال شد ، یکی از زیباترین تفرجگاه های گیلان برای قصه ای که قرار بود هنری باشد. بدون هیچ یک از المان های جشنواره ای.
فردین اعتراضی نکرد تا مبادا فکر نمایند نگران بازگشت سرمایه اش است ، برعکس همه را تشویق کرد و به تهران برگشت اما به یک هفته نکشید که کار تعطیل شد.
دعوا بر سر جای نام در تیتراژ
گروه به تهران برگشتند و هر یک پشت سر دیگری دنیایی حرف داشت. دوباره فردین همه را جمع کرد وقتی تک تک حرف هایشان را زدند، تعیین شد اصل دعوا بر سر این است که نام چه کسی در تیتراژ فیلم ابتدا بیاید.
بزرگان سینمای بعد از انقلاب نقش ها را میزان هم نوشته بودند. به توافق رسیده بودند که دیالوگ ها هم یکسان باشد، سر همه چیز توافق شده بود الا اینکه نام چه کسی در تیتراژ ابتدا بیاید و به همین علت ساده آن فیلم هرگز ساخته نشد. سرمایه فردین از بین رفت و دیگر کسی سراغ این ایده نرفت که به گلایه های تئاتریها گوش کند .و البته پاسخ این سرمایه گذاری فردین را هم دادند، پس از پیروزی انقلاب نخستین کسانی بودند که خواهان کنار گذاشتن فردین از سینما شد
منبع: رکنا